یاورجیلغتنامه دهخدایاورجی . [ وَ ] (اِ مرکب ) منصبی به دوران مغول : بر سبیل یزک کیدبوقاکه منصب یاورجی داشت روان گشت . (جهانگشای جوینی ).
آورجهلغتنامه دهخداآورجه .[ وَ ج َ / ج ِ ] (اِ) به معنی آوارجه است که دفتر حسابهای پراکنده باشد. (برهان ). رجوع به آوارجه شود.
گاوریزهلغتنامه دهخداگاوریزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) گاوخرد: طغیا؛ گاوریزه . (منتهی الارب ). طُغیا علم لبقرةالوحش و قیل للصغیر من بقرالوحش . (اقرب الموارد).
پاورجهpowerizer, bounce shoes, jumping shoes, sky runnerواژههای مصوب فرهنگستانوسیلهای تفریحیـ ورزشی، دارای فنر و اهرم مهار و زانوبند که پاها را در آن قرار میدهند و با آن میتوانند تا دو متر بالا بپرند
هورزةلغتنامه دهخداهورزة. [ هََ رَ زَ ] (ع مص ) مردن و هلاک شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و به تقدیم راء بر واو هم (هَرْوَزَة) آمده است .