یاکندلغتنامه دهخدایاکند. [ ک َ] (اِ) یاقوت . (آنندراج ). سنگ قیمتی ، این لفظ را تازیان تازیکانیده [یعنی معرب ساخته ] یاقوت گفته اند. (ناظم الاطباء) : کجا تو باشی گردند بیخبر خوبان جَمَست را چه خطر هرکجا بود یاکند. شاکر بخارایی (از آنندراج )
یاکندفرهنگ فارسی عمید= یاقوت: ◻︎ کجا تو باشی گردند بیخطر خوبان / جمست را چه خطر هر کجا بُوَد یاکند (شاکر بخاری: شاعران بیدیوان: ۴۶).
چهکندلغتنامه دهخداچهکند. [ چ َ ک َ ](اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. در 40هزارگزی جنوب خاوری بیرجند و 6 هزارگزی جنوب باختری گل دره واقع و معتدل است و 262 تن سکنه دارد.
چهکندلغتنامه دهخداچهکند. [ چ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. در 6 هزارگزی جنوب باختری بیرجند واقع است . جلگه و معتدل است . 286 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات ، ابریشم و میوه
چهکندلغتنامه دهخداچهکند. [ چ َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عربخانه ٔ بخش شوسف شهرستان بیرجند. در 100هزارگزی شمال باختری بیرجند سر راه مالرو عمومی شوسف واقع است ، دامنه و گرمسیر است و 220 تن سکنه دارد از قنات آبیاری میشود مح
آکندلغتنامه دهخداآکند. [ ک َ ] (ن مف مرخم ) مخفف آکنده ، در کلمات مرکبه چون پشم آکند، جوزآکند، قزآکند، کژآکند، سحرآکند، سیم آکند : نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند. رودکی .هزاران گوی سیم آکند گرد
پاکندلغتنامه دهخداپاکند. [ ک َ ] (اِ) پاکنده . مطلق یاقوت اعم از زرد و سفید و سرخ و بدین معنی بجای حرف اول یاء حطی هم آمده است . (برهان ) : کجا تو باشی گردند بیخطر خوبان جمست را چه خطر هر کجا بود پاکند. شاکری .و صاحب فرهنگ رشیدی این
باکیدهلغتنامه دهخداباکیده . [ دَ / دِ ] (اِ) باکند. یاقوت . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). یاقوت سرخ . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 192). محرف یاکند است . رجوع به یاکند شود. || حریر تنک باف و ریزه باف . (ا
باکندلغتنامه دهخداباکند. [ ک َ ] (اِ) یاقوت را گویند و آن جوهری است معروف . (برهان قاطع). گوهری گرانبها که سرخ و زرد و آبی است . (یادداشت مؤلف ). جوهری است معروف و به بای پارسی هم آمد. یعنی : پاکند. (از انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). یاقوت که یکی از جواهر است و سرخ . (ناظم الاطباء). مصحف یاکن
شادخوار بخاریلغتنامه دهخداشادخوار بخاری . [ خوا / خا رِ ب ُ ] (اِخ )به ظن قوی نام شاعری باستانی از مردم بخارا که در نسخه ای از لغت نامه ٔ اسدی لغت «یاکند» بیتی را شاهد آورده و به او نسبت کرده در دیگر نسخه ها همان بیت را به شاکر بخاری منسوب داشته اند. (از یادداشت مؤلف