لغتنامه دهخدا
ابیب . [ اَ ی َ ] (اِ) در بعض فرهنگها در معنی این صورت ، گفته انداخلال باشد از خلل ، و در بعض دیگر خلال بمعنی دندان کاو. و شاهد هر دو دعوی در قطعه ٔ ذیل است : ای رخ تو آفتاب و غمزه ٔ تو یب کرد فراقت مرا چو زرین ابیب اشبه وغامی شدم ز درد جدا