یخچهلغتنامه دهخدایخچه . [ ی َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) یخ کوچک . || ژاله و تگرگ را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (برهان ). تگرگ باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (لغت فرس اسدی ) (فرهنگ اوبهی ). ژاله . (غیاث ). بَرَد. غراب . رضاب . عضرس . سقیط. (منتهی الا
توزیع خیدوchi square distributionواژههای مصوب فرهنگستانتوزیع احتمال مجموع مربعات تعدادی ثابت از متغیرهای تصادفی مستقل بهنجار/ نرمال استاندارد
خه خهلغتنامه دهخداخه خه . [ خ َه ْ خ َه ْ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین خوشا. مرحبا. به به . بارک اﷲ. (ناظم الاطباء). وه وه . زه زه . بخ بخ . احسنت . آفرین . تبارک اﷲ. (یادداشت مؤلف ) : زهری که او چشاند چه جای اخ که بخ بخ تیغی که او گذارد چه جای اه که خه خه . <p cl
خهی خهیلغتنامه دهخداخهی خهی . [ خ َ خ َ ] (صوت ) کلمه ٔتحسین یعنی مرحبا. بارک اﷲ. آفرین . (ناظم الاطباء).
تاریخچهلغتنامه دهخداتاریخچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) (از: تاریخ + چه ، پسوند تصغیر) تاریخ کوتاه . تاریخ مختصر: تاریخچه ٔ معادن ایران . تاریخچه ٔ حکومت مشروطه .
میخچهلغتنامه دهخدامیخچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغر میخ یعنی میخ کوچک و میخ مانند. (از یادداشت مؤلف ). || ماده ٔ کوچکی صلب و محدود که در کف پا و میان انگشتان پامتشکل می گردد و گاه به قدری موجع است که شخص را عاجز از راه رفتن می کند. (ناظم الاطباء). پینه ای
میخچهفرهنگ فارسی عمید۱. [مصغرِ میخ] میخ کوچک.۲. (پزشکی) ورمی سفت و سخت شبیه تاول که از تکثیر سلولهای طبقة شاخی پوست در روی دست یا پا پیدا میشود.