قدامیلغتنامه دهخداقدامی . [ ق ُ ما ] (ع اِ) یزک : قدامی الجیش ؛ یزک لشکر. (منتهی الارب ). || ج ِ قادمة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قادمه شود. || ج ِقدیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قدیم شود.
سوبسولغتنامه دهخداسوبسو. [ ب ِ ] (ق مرکب ) این طرف آن طرف : یزک بر یزک سوبسو در شتاب نه در دل سکونت نه در دیده آب . نظامی .خود ندانست کآن چه واقعه بودسوبسو میدوید خاک آلود. نظامی .سوبسو میفکند و می