یزیدیهلغتنامه دهخدایزیدیه . [ ی َ دی ی َ ] (اِخ ) نام دیگرشهر شماخی است که مرکز شروان می باشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 5) (از تاج العروس ). و رجوع به شماخی شود.
یزیدیهلغتنامه دهخدایزیدیه . [ ی َ دی ی َ ] (اِخ ) یا یزیدیان ، پیروان شیخ شرف الدین ابوالفضائل عدی بن مسافربن اسماعیل ... ابن مروان از مشایخ قرن ششم هجری هستند. او به سال 555 یا 557 یا 558 هَ .
یزیدیهفرهنگ فارسی عمیدفرقهای در کردستانِ عراق که برای شیطان مقامی بالا قائلند و عقاید خود را پنهان میکنند.
پیزیدیهلغتنامه دهخداپیزیدیه . [ دی ِ ] (اِخ ) نام قدیم ناحیتی به آسیای صغیر، واقع در جنوب فریژی (فریجیه ). رجوع به پیسدیه شود.
چزدهلغتنامه دهخداچزده . [ چ َ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی چزدره است که جزغاله باشد، یعنی دنبه و پیه ریزه کرده ٔ بریان شده . (برهان ). دنبه و پیه ریزه کرده ٔ بریان شده ، که جزغاله نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پاره های دنبه و پیه بریان کرده ٔ روغن گرفته . (ناظم
زدعلغتنامه دهخدازدع . [ زَ ] (ع مص ) گاییدن و فعل آن از باب فتح آید. (از منتهی الارب ). زَدَع َ؛ یعنی نزدیکی کرد زن را. (ترجمه ٔ قاموس ). جوهری و مؤلف لسان العرب این ماده را نیاورده اند.
یزیدیلغتنامه دهخدایزیدی . [ ی َ ] (اِخ ) یزیدیه . منسوب به یزیدبن انیسة و ازپیروان او. فرقه ای از خوارج . رجوع به یزیدیه شود.
یزیدلغتنامه دهخدایزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن ابی انیسه . رئیس یزیدیه ، فرقه ای از خوارج . (از مفاتیح ). رجوع به یزیدبن انیسة و یزیدی و یزیدیه شود.
یزیدلغتنامه دهخدایزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن انیسة یا یزید اهوازی ، از خوارج بود و گروهی از خوارج بدو منسوبند و به نام یزیدیه معروف . (از لباب الانساب ). پیشوای فرقه ٔ یزیدیه . (از بیان الادیان ) (از ملل و نحل شهرستانی ص 148) : بدان که او
یزید اهوازیلغتنامه دهخدایزید اهوازی . [ ی َ دِ اَهَْ ] (اِخ ) مؤسس فرقه ٔ یزیدیه . رجوع به یزید (ابن انیسة) شود.
پیزیدیهلغتنامه دهخداپیزیدیه . [ دی ِ ] (اِخ ) نام قدیم ناحیتی به آسیای صغیر، واقع در جنوب فریژی (فریجیه ). رجوع به پیسدیه شود.