یوزیدنلغتنامه دهخدایوزیدن . [دَ ] (مص ) جستن و جهیدن و برجستن . (ناظم الاطباء). || طلب نمودن و جُستن . (آنندراج ). جستجو کردن . تفحص کردن . طلب کردن . جُستن . طلبیدن ، چنانکه گویند: راه یوز و صیدیوز و رزم یوز، و امثال آن . (یادداشت مؤلف ). || نیک پاک کردن چاه آب . (ناظم الاطباء). || غلطیدن به
پوزیدنلغتنامه دهخداپوزیدن . [ دَ ](مص ) عذر آوردن و معذرت خواستن . (برهان ). || ستردن ؟ بردن ؟ تهی کردن ؟ مطلق راندن : چه باید این خرد کت داد یزدان چو دردت را نخواهد بود درمان نه پوزد جانت را از درد و آزارنه شوید دلت را از داغ و تیمار. <p class="autho
گوزیدنلغتنامه دهخداگوزیدن . [ دَ ] (مص ) باد باصدا از راه پایین بیرون کردن . (ناظم الاطباء). تیز دادن . (آنندراج ). تیزیدن .
وزیدنلغتنامه دهخداوزیدن . [ وَ دَ ] (مص ) هبوب . دمیدن . (آنندراج ). رفتن باد از جایی به جایی . جنبیدن باد. (ناظم الاطباء). آمدن باد. جهش . جستن : زاغ بیابان گزید خود به بیابان سزیدباد به گل بروزید گل به گل اندر غژید. کسایی .آنک را
ویزیدنلغتنامه دهخداویزیدن . [ دَ ] (مص ) بیختن . بیزیدن : بیامیزد و بکوبد و بویزد. (از هدایة المتعلمین ).
یوزانیدنلغتنامه دهخدایوزانیدن .[ دَ ] (مص ) جستن فرمودن و برجهانیدن . (ناظم الاطباء). صورت متعدی یوزیدن . و رجوع به یوز و یوزیدن شود.
یوسیدنلغتنامه دهخدایوسیدن . [ دَ ] (مص ) لغتی است در یوزیدن به معنی جستن و از اینجاست بیوس یعنی نیکی جوی ، و مفهوم آن غیر طمع است ، هرچند مآل هر دویکی خواهد بود. (آنندراج ). و رجوع به یوزیدن شود.