یولافلغتنامه دهخدایولاف . (اِ) (اصطلاح گیاه شناسی ) قسمی از غلات . دوسر. (یادداشت مؤلف ). گیاهی است از تیره ٔ گندمیان که در حدود 80 نوع از آن شناخته شده است و همگی در نقاط سردسیر و مرطوب می رویند. سنبله های این گیاه کم گل است به طوری که هر سنبله بین دو تا چها
یولاففرهنگ فارسی عمیدگیاهی از تیرۀ گندمیان، با دانههای ریز که در خوشه جا دارد و دانههای آن به مصرف خوراک چهارپایان میرسد.
ولافلغتنامه دهخداولاف . [ وِ ] (ع مص ) ولف . پی درپی درخشیدن برق . || نوعی از دویدن که پایها با هم افتد. || با کسی الفت گرفتن . || با هم آمدن قوم برابر. || نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نسبت کردن خود را به کسی یا چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
ولاولغتنامه دهخداولاو. [ وِ ] (ص ) متفرق و ازهم پاشیده ، و اکنون ولو مستعمل است . (برهان ) (آنندراج ) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
سیاهک نیمهآشکارsemi-loose smutواژههای مصوب فرهنگستانسیاهک ناشی از گونههای جنس اوستیلاگو آوِنه (Ustilago avenae) در یولاف و جو که در آن خوشۀ گیاه همانند گیاهانی که دچار سیاهک آشکار شدهاند سیاه است، ولی تودۀ سیاه بهطور کامل پراکنده نمیشود