یکجالغتنامه دهخدایکجا. [ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) یک بارگی . همگی . تماماً. (ناظم الاطباء).کل . کلاً. بالتمام . دربست . جملةً. جمعاً. همه را با هم : سودا چنان خوش است که یکجا کند کسی . (یادداشت مؤلف ): || با هم . همراه . (ناظم الاطباء). معاً. جمعاً. در صحبت یکد
کجالغتنامه دهخداکجا. [ ک ُ ] (ق ) (از ک ُ (استفهام ) + جا) از ادات پرسش است و در مقام سؤال از مکان بکار برند.کدام جا. (برهان ) (آنندراج ). کدام جای . کدام مکان . (یادداشت مؤلف ). کدام موضع. کدام محل . اَین َ. (ترجمان القرآن ). چه جا. (فرهنگ فارسی معین ) : از آن
کیجالغتنامه دهخداکیجا. (اِ) در لهجه ٔ مازندرانی ، دختر. مقابل ریکا به معنی پسر. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
قیجالغتنامه دهخداقیجا. [ ق َ / ق ِ ] (ترکی ، اِ) قیچا. قیچی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به قیچی شود.
کجالغتنامه دهخداکجا. [ ک ُ ] (اِخ ) نام شهری بوده است از ولایات چین . (آنندراج ) : به مرز کجا نزد یک روزه راه رسیدند یک جای هر دو سپاه . (گرشاسب نامه ).چو شاه کجا آگهی یافت راست فرستاد کس وز نریمان بخواست . <p class="autho
کجاییلغتنامه دهخداکجایی . [ ک ُ ] (حامص ) کجا بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || اَین َ. (فرهنگ فارسی معین ) : یکی اضافت و یکی کجایی که به تازی اَین َ گویند. (دانشنامه ٔ علائی ص 85).
ثبت ذخیرۀ یکجاblock bookingواژههای مصوب فرهنگستانثبت ذخیرۀ چند صندلی یا اتاق مهمانخانه و جز آن بهطور همزمان