قرشلغتنامه دهخداقرش .[ ق ِ ] (اِ) پول رایج مصر برابر ده ملیم . هر هزار ملیم یک جینه ٔ مصری است . (دایرةالمعارف فرید وجدی ).
کیرشلغتنامه دهخداکیرش . [ رُ ] (اِخ ) همان کورش است . (ایران باستان ج 1 ص 232). طبری گوید از جمله کسانی که بخت نصریا بخترشه گماشته ٔ بهمن با خود به بیت المقدس برد، کیرش [ بن ] کیکوان از ولد غیلم بن سام خازن بیت مال بهمن بود و
کرظلغتنامه دهخداکرظ. [ ک َ ] (ع مص ) طعن کردن در ناموس و آبروی کسی . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
کرظلغتنامه دهخداکرظ. [ ک ِ ] (ع ص ) طعن کننده در حسب مردم . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).گویند: هو کرظ حسب ؛ ای یکرظه . (از اقرب الموارد).
کرزلغتنامه دهخداکرز. [ ] (اِخ ) نام گروهی وحشی و چادرنشین . مسکن آنها کوهستان میانه بیخه ٔ احشام وبیخه ٔ فال لارستان در زمستان و تابستان است . معیشت آنها از شکار کوه و بزداری است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
مدامواژهنامه آزادبه عنوان قید در زبان فارسی می تواند معادل با "یکریز" در نظر گرفته شود. پیوسته، گاهی نیز به معنی باده آمده
بلاانقطاعلغتنامه دهخدابلاانقطاع . [ ب ِ اِ ق ِ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + انقطاع ) بدون انقطاع . لاینقطع. پیاپی . (فرهنگ فارسی معین ). یکریز.
مستمراًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم وقفه، یکریز، دائم، یکنفس، مدام، دائماً، لاینقطع، بهطور پیوسته، اتصالاً، بدون توقف، بدون انقطاع، همواره، همهروزه، دائماً، همیشه، بیامان، مادام، بیامان، پیوسته، متوالیاً، پشتسرهم