ترجمه مقاله

استخوان

فرهنگ فارسی عمید

۱. (زیست‌شناسی) هریک از قسمت‌های سختی که اسکلت مهره‌داران را تشکیل می‌دهد.
۲. [مجاز] قدرت؛ محکمی.
۳. (زیست‌شناسی) [قدیمی] = هسته: ◻︎ گه از نطفه‌ای نیک‌بختی دهی / گه از استخوانی درختی دهی (نظامی۵: ۷۴۴)، ◻︎ چو خرما به شیرینی اندوده پوست / چو بازش کنی استخوانی در اوست (سعدی۱: ۳۸).
⟨ استخوان شرمگاهی (عانه): (زیست‌شناسی) استخوان شرمگاه که جلو استخوان لگن قرار دارد.
⟨ استخوان لامی: (زیست‌شناسی) استخوانی به ‌شکل «ل» که در ناحیۀ گردن در بالای حنجره قرار دارد.
ترجمه مقاله