ترجمه مقاله

اندر

فرهنگ فارسی عمید

۱. در؛ تو؛ درونِ؛ در میانِ.
۲. (پیشوند) بر سر افعال درمی‌آید: اندرآمدن (در‌آمدن)، اندرافتادن (درافتادن).
۳. (پسوند) در آخر اسم (معمولاً اعضای خانواده) درمی‌آید و معنی خوانده یا ناتنی می‌دهد: پدراندر (پدرخوانده)، مادراندر (مادرخوانده)، پسراندر (پسرناتنی)، خواهراندر (خواهرناتنی).
ترجمه مقاله