ترجمه مقاله

بادرنگ

فرهنگ فارسی عمید

۱. ‹بادارنگ، واترنگ، وارنگ، بادرنج› (زیست‌شناسی) = بالنگ: ◻︎ بین که دیباباف رومی در میان کارگاه / دیبهی دارد به کار اندر به رنگ بادرنگ (منوچهری: ۶۱).
۲. [قدیمی] گاهواره: ◻︎ ای حبه‌دزد بوده ز گاواره تا به گور / وی زن‌به‌مزد تا به جنازه ز بادرنگ (سوزنی: مجمع‌الفرس: بادرنگ).
۳. [قدیمی] اسب راهوار.
ترجمه مقاله