جسک
فرهنگ فارسی عمید
۱. رنج؛ آزار.
۲. بلا؛ محنت؛ آفت؛ ناخوشی: ◻︎ مرگ و جسک ای اهل انکار و نفاق / عاقبت خواهد بُدَن این اتفاق (مولوی: ۴۲۰)، ◻︎ رافضی را بماند در گردن / جکجک و مرگ و جسک و جان کندن (سنائی۱: ۲۳۳).
۲. بلا؛ محنت؛ آفت؛ ناخوشی: ◻︎ مرگ و جسک ای اهل انکار و نفاق / عاقبت خواهد بُدَن این اتفاق (مولوی: ۴۲۰)، ◻︎ رافضی را بماند در گردن / جکجک و مرگ و جسک و جان کندن (سنائی۱: ۲۳۳).