حکم
فرهنگ فارسی عمید
١. فرمان؛ امر.
٢. (حقوق) رٲی صادر شده از سوی دادگاه یا قاضی: حکم اعدام.
۳. نوعی بازی ورق.
۴. (ریاضی) نتیجۀ حاصل از یک فرض.
۵. [قدیمی] قضا؛ سرنوشت.
۶. [قدیمی] = حکمیت
۷. (اسم مصدر) [قدیمی] = حکومت
۸. (اسم مصدر) [قدیمی] اطاعت؛ تبعیت.
〈 حکم غیابی: (حقوق) حکمی که دادگاه دربارۀ کسی که در جلسۀ دادرسی حاضر نشده صادر میکند.
٢. (حقوق) رٲی صادر شده از سوی دادگاه یا قاضی: حکم اعدام.
۳. نوعی بازی ورق.
۴. (ریاضی) نتیجۀ حاصل از یک فرض.
۵. [قدیمی] قضا؛ سرنوشت.
۶. [قدیمی] = حکمیت
۷. (اسم مصدر) [قدیمی] = حکومت
۸. (اسم مصدر) [قدیمی] اطاعت؛ تبعیت.
〈 حکم غیابی: (حقوق) حکمی که دادگاه دربارۀ کسی که در جلسۀ دادرسی حاضر نشده صادر میکند.