سائل
فرهنگ فارسی عمید
۱. سؤالکننده؛ پرسشکننده.
۲. خواهنده؛ کسی که طلب احسان کند.
۳. (اسم، صفت) [مجاز] آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد: ◻︎ چو سائل از تو بهزاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی: ۹۴).
〈 سائلبهکف: [قدیمی، مجاز] کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند؛ آنکه پیشهاش گدایی است.
۲. خواهنده؛ کسی که طلب احسان کند.
۳. (اسم، صفت) [مجاز] آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد: ◻︎ چو سائل از تو بهزاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی: ۹۴).
〈 سائلبهکف: [قدیمی، مجاز] کسی که از روی گدایی دست پیش مردم دراز کند؛ آنکه پیشهاش گدایی است.