قصر
فرهنگ فارسی عمید
۱. (فقه) خواندن نماز چهاررکعتی بهصورت دورکعتی در سفر.
۲. (اسم) [جمع: قُصُور] خانۀ بسیار مجلل؛ کاخ؛ کوشک.
۳. (ادبی) در عروض، اسقاط حرف ساکن از سبب خفیف آخر رکن و ساکن کردن ماقبل آن چنانکه از فاعلاتن فاعلات باقی بماند و نقل به فاعلان شود.
۴. [قدیمی] بازداشتن.
۵. [قدیمی] کوتاه کردن.
۲. (اسم) [جمع: قُصُور] خانۀ بسیار مجلل؛ کاخ؛ کوشک.
۳. (ادبی) در عروض، اسقاط حرف ساکن از سبب خفیف آخر رکن و ساکن کردن ماقبل آن چنانکه از فاعلاتن فاعلات باقی بماند و نقل به فاعلان شود.
۴. [قدیمی] بازداشتن.
۵. [قدیمی] کوتاه کردن.