وجه
فرهنگ فارسی عمید
۱. طریقه؛ روش.
۲. پول.
۳. علت؛ سبب.
۴. [قدیمی] روی؛ چهره.
۵. [قدیمی] امکان؛ توان.
۶. [قدیمی] صفحه.
۷. [قدیمی] وجود؛ ذات.
〈 وجه معاش: پولی که با آن زندگانی را میگذرانند.
۲. پول.
۳. علت؛ سبب.
۴. [قدیمی] روی؛ چهره.
۵. [قدیمی] امکان؛ توان.
۶. [قدیمی] صفحه.
۷. [قدیمی] وجود؛ ذات.
〈 وجه معاش: پولی که با آن زندگانی را میگذرانند.