ترجمه مقاله

کمین

فرهنگ فارسی عمید

۱. پنهان شدن در جایی به قصد از پا درآوردن دشمن یا شکار.
۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] کمین‌کرده.
۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] کمینگاه.
⟨ کمین کردن: (مصدر لازم) در جایی پنهان شدن به قصد از پا در آوردن دشمن یا شکار؛ کمین آوردن؛ کمین ساختن؛ کمین گرفتن.
ترجمه مقاله