آبزنفرهنگ فارسی عمیدظرف بزرگ فلزی، چینی یا سفالی که در آن بدن خود را شستوشو دهند؛ حوض کوچک؛ وان؛ آبشنگ؛ آبسنگ: ◻︎ همی خون دام و دد و مرد و زن / بریزد کند در یکی آبزن ـ مگر کاو سر و تن بشوید به خون / شود فال اخترشناسان نگون (فردوسی: ۱/۷۷).