آموز
فرهنگ فارسی عمید
۱. = آموختن
۲. آموزنده؛ یادگیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بدآموز، خودآموز، دانشآموز، کارآموز، هنرآموز.
۳. آموخته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستآموز.
۴. یاددهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ادبآموز.
۵. (اسم مصدر) [قدیمی] آموختن؛ یاد گرفتن.
۲. آموزنده؛ یادگیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بدآموز، خودآموز، دانشآموز، کارآموز، هنرآموز.
۳. آموخته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستآموز.
۴. یاددهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ادبآموز.
۵. (اسم مصدر) [قدیمی] آموختن؛ یاد گرفتن.