آهن گذار
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنکه تیر و مانند آن را از آهن بگذراند.
۲. [مجاز] قوی؛ نیرومند: ◻︎ شمار سپه آمدش صدهزار / همه شیرمردان آهنگذار (فردوسی۲: ۸۴۶).
۳. هر چیز که ازآهن بگذرد: تیغ آهنگذار: ◻︎ کجا تیغ و ژوپین آهنگذار / کجا نیزه و گرزۀ گاوسار (فردوسی: ۳/۳۸۸).
۲. [مجاز] قوی؛ نیرومند: ◻︎ شمار سپه آمدش صدهزار / همه شیرمردان آهنگذار (فردوسی۲: ۸۴۶).
۳. هر چیز که ازآهن بگذرد: تیغ آهنگذار: ◻︎ کجا تیغ و ژوپین آهنگذار / کجا نیزه و گرزۀ گاوسار (فردوسی: ۳/۳۸۸).