افگار
فرهنگ فارسی عمید
۱. آزرده: ◻︎ هم به جان خسته هم به تن رنجور / هم به خون غرق هم ز غم افگار (رشیدالدینوطواط: مجمعالفرس: افگار).
۲. خسته.
۳. رنجور.
۴. زخمی؛ زخمدار.
〈 افگار شدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. آزرده شدن.
۲. زخمی شدن.
۲. خسته.
۳. رنجور.
۴. زخمی؛ زخمدار.
〈 افگار شدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. آزرده شدن.
۲. زخمی شدن.