ترجمه مقاله

الفنجیدن

فرهنگ فارسی عمید

جمع کردن؛ گرد آوردن؛ اندوختن: ◻︎ خوی نیکو و داد را بلفنج / کاین دو سیرت ز خوی احرار است (ناصرخسرو: ۲۸۵)، ◻︎ میلفنج دشمن که دشمن یکی / فزون است و دوست از هزار اندکی (ابوشکور: شاعران بی‌دیوان: ۱۰۶).
ترجمه مقاله