ترجمه مقاله

باره

فرهنگ فارسی عمید

دوستدار؛ بسیار علاقه‌مند (در ترکیب با کلمات دیگر): روسپی‌باره، زن‌باره، شاعرباره، عشق‌باره، غلام‌باره، گاوباره، ◻︎ دلی که عشق نورزید سنگ خاره بُوَد / چه دولتی بُوَد آن دل که عشق‌باره بُوَد (شرف‌الدین‌شفروه: مجمع‌الفرس: باره)، ◻︎ من گر نه همچو ذره هواباره بودمی / گرد جهان چرا شده آواره بودمی (اثیرالدین‌اومانی: لغت‌نامه: باره).
ترجمه مقاله