ترجمه مقاله

بدرام

فرهنگ فارسی عمید

۱. سرکش؛ نافرمان: ◻︎ چرخ «بدرام» تا که شد رامش / از کواکب چو خلد شد بدرام (شمس‌فخری: مجمع‌الفرس: بدرام).
۲. حیوانی که به‌آسانی رام نشود.
ترجمه مقاله