ترجمه مقاله

برهم

فرهنگ فارسی عمید

۱. درهم؛ آمیخته.
۲. انباشته؛ انبوه.
⟨ برهم خوردن: (مصدر لازم)
۱. به‌هم خوردن.
۲. پریشان شدن.
۳. پراکنده شدن.
۴. مخلوط شدن.
⟨ برهم زدن: (مصدر متعدی) ‹به‌هم زدن›
۱. زیرورو کردن.
۲. مخلوط کردن.
۳. خراب کردن.
۴. شوریده کردن.
⟨ برهم شدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]
۱. برهم رفتن.
۲. پریشان‌خاطر شدن.
۳. آشفته شدن.
⟨ برهم نهادن: (مصدر متعدی) روی هم گذاشتن؛ روی یکدیگر نهادن.
ترجمه مقاله