بنیز
فرهنگ فارسی عمید
۱. نیز؛ ایضاً: ◻︎ نه آن زاین بیازرد روزی بنیز / نه این را از آن اندهی بود نیز (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۲).
۲. هرگز: ◻︎ خوی تو با خوی من بنیز نسازد / سنگدلی خوی توست و مهر مرا خوی (خسروی: لغتنامه: بنیز).
۲. هرگز: ◻︎ خوی تو با خوی من بنیز نسازد / سنگدلی خوی توست و مهر مرا خوی (خسروی: لغتنامه: بنیز).