بهروز
فرهنگ فارسی عمید
۱. خوشبخت؛ نیکبخت.
۲. نوعی بلور کبودرنگ و شفاف: ◻︎ چنان مستم چنان مستم من امروز / که پیروزه نمیدانم ز بهروز (مولوی: لغتنامه: بهروز).
۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] برده.
۲. نوعی بلور کبودرنگ و شفاف: ◻︎ چنان مستم چنان مستم من امروز / که پیروزه نمیدانم ز بهروز (مولوی: لغتنامه: بهروز).
۳. (اسم) [قدیمی، مجاز] برده.