بوس
فرهنگ فارسی عمید
۱. بوسه.
۲. (بن مضارعِ بوسیدن) = بوسیدن
۳. بوسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آستانبوس، پابوس، دستبوس.
〈 بوسوکنار: کسی را در کنار یا در آغوش خود گرفتن و بوسیدن.
۲. (بن مضارعِ بوسیدن) = بوسیدن
۳. بوسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آستانبوس، پابوس، دستبوس.
〈 بوسوکنار: کسی را در کنار یا در آغوش خود گرفتن و بوسیدن.