بیداد
فرهنگ فارسی عمید
۱. ستم؛ ظلم؛ تعدی.
۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه همایون.
۳. (اسم، صفت) [قدیمی] = بیدادگر: ◻︎ رها کن ظلم و عدلوداد بگزین / که باشد بیگمان بیداد، بیدین (ناصرخسرو: لغتنامه: بیداد).
〈 بیداد کردن: (مصدر لازم) ظلم کردن؛ ستم کردن.
۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه همایون.
۳. (اسم، صفت) [قدیمی] = بیدادگر: ◻︎ رها کن ظلم و عدلوداد بگزین / که باشد بیگمان بیداد، بیدین (ناصرخسرو: لغتنامه: بیداد).
〈 بیداد کردن: (مصدر لازم) ظلم کردن؛ ستم کردن.