ترجمه مقاله

بیننده

فرهنگ فارسی عمید

۱. تماشاگر؛ تماشاچی.
۲. [قدیمی] دارای توانایی دیدن؛ بینا.
۳. (اسم) [قدیمی] چشم: ◻︎ به بینندگان آفریننده را / نبینی، مرنجان دو بیننده را (فردوسی: ۱/۳).
ترجمه مقاله