ترجمه مقاله

تازه

فرهنگ فارسی عمید

۱. [مقابلِ کهنه] نو؛ جدید.
۲. [مقابلِ پژمرده] [مجاز] شاداب؛ باطراوت.
۳. (قید) اخیراً.
۴. [قدیمی، مجاز] بارونق؛ باجلوه.
۵. [قدیمی، مجاز] خرم؛ خوش؛ شادمان.
⟨ تازه‌به‌تازه: [عامیانه] چیزهای تازه که یکی پس از دیگری پدید آید؛ نوبه‌نو.
ترجمه مقاله