ترجمه مقاله

تاسیس

فرهنگ فارسی عمید

۱. بنا نهادن سازمان، اداره، حکومت، مکتب، نظریه و غیره؛ استوار کردن؛ بنیاد کردن؛ پی افکندن؛ پایه‌گذاری.
۲. (ادبی) در قافیه، الفی که میان آن و حرف رَوی یک حرف متحرک باشد، مثل الف موجود در کلمات «جاهل» و «حامل». رعایت این حرف در قافیه واجب نیست و کلمۀ جاهل یا حامل را با دل می‌توان قافیه کرد.
۳. [مقابلِ تٲکید] (ادبی) در معانی، آوردن کلمه‌ای که غیر از معنی کلمۀ اول افادۀ معنی تازه‌ای می‌کند.
ترجمه مقاله