ترجمه مقاله

توابع

فرهنگ فارسی عمید

۱. پیرو؛ پیروی‌کننده.
۲. (اسم) (ادبی) در دستور زبان فارسی، کلمات مهمل و بی‌معنی که دنبال بعضی از کلمات گفته و نوشته می‌شود، مانند «پَخت» در رخت‌وپَخت، و «پاخت» در ساخت‌وپاخت.
ترجمه مقاله