جادوبند
فرهنگ فارسی عمید
۱. کسی که سِحر را از کار بیندازد.
۲. چیزی که سِحر را باطل کند.
۳. [مجاز] بسیار زیبا: ◻︎ دلفریبی به غمزه جادوبند / گلرخی قامتش چو سرو بلند (نظامی۴: ۶۵۷).
۲. چیزی که سِحر را باطل کند.
۳. [مجاز] بسیار زیبا: ◻︎ دلفریبی به غمزه جادوبند / گلرخی قامتش چو سرو بلند (نظامی۴: ۶۵۷).