جادویی
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مجاز] شگفتانگیز: چشمان جادویی.
۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] ساحری؛ جادوگری: ◻︎ خمار در سر و دستش به خون مشتاقان / خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول (سعدی۲: ۴۸۰).
〈 جادویی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سِحر کردن؛ جادو کردن.
۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] ساحری؛ جادوگری: ◻︎ خمار در سر و دستش به خون مشتاقان / خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول (سعدی۲: ۴۸۰).
〈 جادویی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سِحر کردن؛ جادو کردن.