ترجمه مقاله

جال

فرهنگ فارسی عمید

۱. دام؛ تله: ◻︎ ای ز انعامت گرفته صاحب آمال مال / بر ره خصمت نهاده صاحب آجال جال (قطران: ۴۴۴).
۲. دامی که برای گرفتن پرندگان به کار می‌رفت: ◻︎ همچو ماهی‌ست خسته گشته به شست / همچو مرغی‌ست بسته گشته به جال (مسعودسعد: مجمع‌الفرس: جال).
ترجمه مقاله