ترجمه مقاله

حاضر

فرهنگ فارسی عمید

۱. [مقابلِ غایب] کسی که در جایی حضور دارد.
۲. آماده؛ مهیا.
۳. موجود.
۴. [قدیمی] شهرنشین.
⟨ حاضر شدن: (مصدر لازم)
۱. آماده شدن.
۲. حضور یافتن.
⟨ حاضرِ غایب: (تصوف) حالتی که شخص در مجلس و میان جمع نشسته اما هوش و حواسش جای دیگر است؛ خلسه؛ ربودگی: ◻︎ هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای / من در میان جمع و دلم جای دیگر است (سعدی۲: ۳۳۹).
⟨ حاضر کردن: (مصدر متعدی)
۱. آماده کردن.
۲. آوردن.
۳. از بر کردن.
⟨ حاضر گشتن: (مصدر لازم).=حاضر شدن
ترجمه مقاله