ترجمه مقاله

حال

فرهنگ فارسی عمید

۱. [جمع: اَحوال] هیئت و کیفیت چیزی؛ چگونگی؛ چگونگی انسان، حیوان، یا چیزی.
۲. وضع و چگونگی زندگی کسی.
۳. زمان حاضر.
۴. (تصوف) حالت و کیفیتی که بر سالک و عارف دست می‌دهد، مانندِ شوق، طرب، حزن، و ترس که موجب صفای قلب و وقت وی می‌شود.
۵. [قدیمی] عشق و محبت.
⟨حال به حال شدن: (مصدر لازم) [عامیانه] تغییر حال دادن؛ از حالتی به حالت دیگر درآمدن.
⟨حال کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]
۱. شادی و نشاط پیدا کردن؛ به وجد و طرب آمدن.
۲. لذت بردن از ساز و آواز و مانند آن.
ترجمه مقاله