ترجمه مقاله

حالی

فرهنگ فارسی عمید

۱. به‌محض اینکه.
۲. درحال؛ درساعت؛ دردم؛ دروقت: ◻︎ در آن مجلس که او لب برگشادی / نبودی تن که حالی جان ندادی (نظامی۲: ۲۱۵)، ◻︎ گرفتند حالی جوان‌مرد را / که حاصل کن این سیم یا مرد را (سعدی۱: ۸۵).
۳. اکنون؛ حالا.
۴. در آن ‌موقعیت.
ترجمه مقاله