ترجمه مقاله

خویش

فرهنگ فارسی عمید

۱. کسی که با شخص بستگی و نسبت دارد؛ خویشاوند: ◻︎ چنان شرم دار از خداوند خویش / که شرمت ز بیگانگان است و «خویش» (سعدی۱: ۱۰۶).
۲. (ضمیر) ضمیر مشترک برای اول‌شخص، دوم‌شخص، و سوم‌شخص مفرد و جمع؛ خود؛ خویشتن: ◻︎ برادر که در بند «خویش» است، نه برادر و نه خویش است (سعدی: ۱۰۶).
ترجمه مقاله