دادار
فرهنگ فارسی عمید
۱. داددهنده؛ دادگر؛ عادل.
۲. بخشاینده.
۳. آفریننده؛ آفریدگار: ◻︎ جز این بت که هر صبح از این جا که هست / برآرد به یزدانِ دادار دست (سعدی۱: ۱۷۹).
۴. (اسم) یکی از نامها و صفات باریتعالی: ◻︎ هرآنکس که داند که دادار هست / نباشد مگر پاک و یزدانپرست (فردوسی: ۶/۲۲۵)، ◻︎ هنوزت اجل دست خواهش نبست / برآور به درگاه دادار دست (سعدی۱: ۱۹۱).
۲. بخشاینده.
۳. آفریننده؛ آفریدگار: ◻︎ جز این بت که هر صبح از این جا که هست / برآرد به یزدانِ دادار دست (سعدی۱: ۱۷۹).
۴. (اسم) یکی از نامها و صفات باریتعالی: ◻︎ هرآنکس که داند که دادار هست / نباشد مگر پاک و یزدانپرست (فردوسی: ۶/۲۲۵)، ◻︎ هنوزت اجل دست خواهش نبست / برآور به درگاه دادار دست (سعدی۱: ۱۹۱).