ترجمه مقاله

دامن

فرهنگ فارسی عمید

۱. قسمت پایین لباس؛ پایین جامه؛ پایین پیراهن و قبا و پالتو و مانند آن در قسمت جلو: ◻︎ تا «دامن» کفن نکشم زیر پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت (حافظ: ۲۰۰).
۲. نوعی لباس زنانه که قسمت پایین آن آزاد است و از کمر به پایین را می‌پوشاند.
۳. [مجاز] حاشیه و کناره و دنبالۀ چیزی: دامن کوه، دامن صحرا، دامن باغ، دامن گلزار.
⟨ دامن افشاندن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. به حرکت درآوردن دامن از هر سو؛ تکان دادن دامن.
۲. [مجاز] حرکت کردن؛ کوچ‌ کردن.
۳. [مجاز] اعراض ‌کردن؛ روگرداندن از کسی یا چیزی: ◻︎ در حسرت آنم که سر و مال به‌یک‌بار / در دامنش افشانم و دامن نفشاند (سعدی۲: ۴۱۵)، ◻︎ دامن مفشان از منِ خاکی که پس از من / زاین در نتواند که بَرَد باد غبارم (حافظ: ۶۵۶).
⟨ دامن‌ افشردن: (مصدر لازم) [قدیمی] درهم پیچیدن و گرد کردن دامن؛ فشردن دامن.
⟨ دامن ‌برافشاندن: (مصدر لازم) [قدیمی] =⟨ دامن ‌افشاندن
⟨ دامن ‌برچیدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] کناره‌ کردن؛ کناره گرفتن؛ دوری کردن: ◻︎ دامن اندرچین بساط احتشام کس مبین / گردن اندرکش قفای امتحان کس مخور (خاقانی: ۷۷۶).
⟨ دامن برگرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] = ⟨ دامن برچیدن
⟨ دامن چیدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] = ⟨ دامن برچیدن
⟨ دامن درچیدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] = ⟨ دامن برچیدن
⟨ دامن‌ درکشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] کناره گرفتن؛ دوری‌ کردن؛ اعراض‌ کردن؛ پرهیز کردن؛ خود را جمع کردن و کنار رفتن.
⟨دامن ‌زدن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. باد زدن آتش یا چیز دیگر را با دامن خود.
۲. [مجاز] مشتعل ساختن آتش فتنه و اختلاف.
⟨ دامن کشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. دامن بر زمین کشیدن هنگام رفتن.
۲. [مجاز] راه رفتن با ناز و تکبر.
۳. [مجاز] اعراض‌کردن و خود را از کسی یا چیزی دور داشتن.
⟨ دامن ‌فشاندن: (مصدر لازم) [قدیمی] =⟨ دامن ‌افشاندن
⟨ دامن‌ فشردن: (مصدر لازم) [قدیمی] =⟨ دامن ‌افشردن
ترجمه مقاله