ترجمه مقاله

درمنده

فرهنگ فارسی عمید

بیچاره؛ ناتوان؛ عاجز: ◻︎ بفرمود صاحب‌نظر بنده را / که خشنود کن مرد درمنده را (سعدی۱: ۸۶).
ترجمه مقاله