درواخ
فرهنگ فارسی عمید
۱. استوار؛ محکم.
۲. تندرست؛ سالم؛ بیعیب: ◻︎ چون که نالنده بدو گستاخ شد / تندرستی آمد و درواخ شد (رودکی: ۵۳۵).
۳. کسی که از بیماری برخاسته و تندرست شده.
۲. تندرست؛ سالم؛ بیعیب: ◻︎ چون که نالنده بدو گستاخ شد / تندرستی آمد و درواخ شد (رودکی: ۵۳۵).
۳. کسی که از بیماری برخاسته و تندرست شده.