ترجمه مقاله

دم

فرهنگ فارسی عمید

۱. عضو بدن حیوان که در انتهای تنه و بالای مقعد او قرار دارد و در حیوانات چهارپا در پشت پای آن‌ها آویزان است. در پرندگان پرهایی است که در انتهای بدن آن‌ها می‌روید و در بعضی دراز و آویخته و در بعضی کوتاه و پهن است.
۲. ساقۀ کوتاه و باریکی که میوه یا دانه به‌وسیلۀ آن به شاخۀ درخت یا گیاه اتصال دارد.
⟨ دم گاو: [قدیمی]
۱. دوال یا تسمه که آن را به شکل دم گاو تابیده باشند و مانند تازیانه به کار ببرند.
۲. دوال ستبر که با آن طبل بزنند.
۳. (موسیقی) [قدیمی] نفیر؛ بوق.
⟨ دم گرگ: [قدیمی، مجاز] روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است لکن فجر صادق نیست و باز در تاریکی محو می‌شود تا هنگامی که فجر صادق طلوع کند؛ صبح کاذب؛ فجر کاذب: ◻︎ تابان دم گرگ در سحرگاه / چون یوسف چاهی از بن چاه (نظامی۳: ۴۶۲).
ترجمه مقاله