ترجمه مقاله

رسیدن

فرهنگ فارسی عمید

۱. وارد شدن به مقصد مورد نظر؛ واصل شدن.
۲. متصل شدن به چیزی؛ پیوستن به چیزی: دستش به بالای طاقچه نمی‌رسید.
۳. [عامیانه] وقت داشتن برای انجام کاری؛ فرصت داشتن: نمی‌رسم کارها را تمام کنم.
۴. پخته شدن میوه؛ کامل شدن نمو میوه.
۵. دست یافتن به چیزی؛ به دست آوردن.
۶. [مجاز] پیوستن دو نفر به یکدیگر؛ ازدواج کردن.
۷. تحریک عضو حسی توسط محرک خارجی: بوی نان تازه به مشامم رسید.
۸. فرارسیدن زمان چیزی: بهار رسید.
۹. منتهی شدن؛ منجر شدن.
۱۰. تمام شدن؛ پایان یافتن: ◻︎ جهد بسیار بکردم که نگویم غم دل / عاقبت جان به‌دهان آمد و طاقت برسید (سعدی۲: ۴۴۱).
ترجمه مقاله