رش
فرهنگ فارسی عمید
۱. تپه؛ پشته؛ تل.
۲. زمین پشتهپشته: ◻︎ هرچه بخواهد بده که گندهزبان است / دیو رمیده نه کنده داند و نه رش (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۳).
۲. زمین پشتهپشته: ◻︎ هرچه بخواهد بده که گندهزبان است / دیو رمیده نه کنده داند و نه رش (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۳۳).