ترجمه مقاله

روشن

فرهنگ فارسی عمید

۱. تابان؛ تابناک؛ درخشان.
۲. افروخته.
۳. [مقابلِ تاریک] جایی که نور به آن می‌تابد.
۴. [مجاز] واضح و آشکار؛ روش؛ روشان.
۵. [مجاز] آگاه؛ بصیر: ◻︎ شب مردان خدا روز جهان‌افروز است / روشنان را به‌حقیقت شب ظلمانی نیست (سعدی۲: ۶۳۶).
ترجمه مقاله